ظهور نادر

نادر از طایفه کوچک قرخلو است از ایل افشار و افشارها دسته ای هستند از ترکمانان که مقارن استیلای مغول بر ترکستان از آن دیار مهاجرت کرده در آذربایجان متوطن شدند و در این سرزمین بودند تا آنکه شاه اسماعیل اول ایشان را کوچانده در ابیورد خراسان مقیم نمود. ایل افشار ایام تابستان را در ابیورد و زمستان را در دستجرد از محال دره گز به سر می بردند و در همین محل اخیر است که نادر در محرم سال 1100 از مادر به وجود آمده و به همین علت نادر بعدها در آنجا عماراتی ساخت و دستجرد مولد خانه نامیده شد.
پدر نادر امامقلی نام داشت و او در طفولیت پسر مرد و اسم اصلی نادر ندرقلی است و این پسر ابتدا با مادر در میان ایل خود زندگانی محقری داشتند. پس از آنکه ندرقلی به سن هجده رسید در خدمت یکی از روسای افشاریه که در حکومت ابیورد بود داخل شد و دختر او را به زوجیت گرفت و از این تاریخ قدم در مرحله ترقی و شهرت گذاشت چه نادر پس از فوت مخدوم خود به حکومت ابیورد و ریاست قبیله او رسید و چون زوجه اولش که مادر رضاقلی میرزا که ارشد اولاد نادر است وفات یافت دختر دیگر او را به زنی اختیار نمود و این زوجه دوم مادر نصرالله میرزا و امامقلی میرزا است.
شروع اهمیت نادر مقارن بود با ایامی که ملک محمود سیستانی به شرحی که سابقاً گفتیم بر خراسان استیلا داشت. نادر از طرف ملک محمود به دفع ازبکان مامور گردید اماکمی بعد چون نسبت به مخدوم تازه خود سرکشی و استبداد به خرج می داد از خدمت او بر کنار شد و به تاخت و تاز در خراسان پرداخت.
مقارن بروز این وقایع شاه طهماسب دوم که در فرح آباد مازندران اقامت داشت یکی از سرداران خود یعنی رضاقلی خان رابه فتح مشهد و دفع ملک محمود سیستانی فرستاد و او از نادر یاری خواست. اگر چه نادر دعوت او را اجابت نمود لیکن او دو دوست که هیچ کدام به فتح دیگری راضی نبودند با هم نساختند و هر یک به حساب خود با ملک محمود به جنگ پرداختند. به همین جهت هم هر دو شکست یافتند و ملک محمود حتی بر نیشابور نیز استیلا یافت و خود را پادشاه خواند و به نام خویش سکه زد.
نادر بعد از شکستی که از دست ملک محمود یافت به تهیه سپاهی دیگر پرداخت و عاقبت در دو فرسخی مشهد غالب شد و ملک محمود با دادن اسیر و کشته بسیار گریخت.
بعد از پیچیدن آوازه این فتح شاه طهماسب نماینده ای به خراسان پیش نادر فرستاد و او را به خدمت خود خواند. نادر مقدم سفیر پادشاه صفوی را گرامی داشت و با دادن قول خدمتگزاری شاه طهماسب را به آمدن به خراسان دعوت کرد. شاه طهماسب به معیت فتحعلی خان قاجار قوانلو سردار سپاه خود از مازندران راه خراسان را پیش گرفت و چون اتحاد او با نادر فاش شد جمع کثیری از طوایف و قبایل خراسان هم به یاری شاه طهماسب به اردوی نادر ملحق شدند و از این جماعت بودند عده ای از کردان خبوشان. فتحعلی خان قاجار که شاه را مطیع و تحت الحمایه ایل خود می خواست از زیاد شدن یاران غیر قاجار او که موجب تحت الشعاع شدن قاجاریه بودند بر آشفت و در صدد پریشان کردن جمعیت اکراد خبوشانی افتاد و چون یکی از روسای ایشان را به بهانه ای گردن زد کردان شوریدند و بین اکراد و قاجاریه جنگ در گرفت و اتباع فتحعلی خان بسیاری از کردان را کشتند. این طایفه هم ناچار به نادر توسل جستند و نادر هم واسطه صلح گشته عفو اکراد را که به اغوای فتحعلی خان متمرد شناخته شده بودند از شاه خواست. شاه ایشان را بخشود و نادر را طهماسبقلی (یعنی چاکر طهماسب) لقب داد. طهماسبقلی خان در 22 محرم سال 1139 پس از آنکه ملک محمود از قبول اطاعت شاه طهماسب سرپیچیده از خبوشان عازم فتح مشهد شد و در دوم صفر آنجا را محاصره نمود. در موقع محاصره مشهد فتحعلی خان که از شوکت روز افزون نادر در وحشت بود و بر جان خود می ترسید به بهانه جمع سپاهی از شاه اجازه خواست که به استراباد برگردد.
شاه به این امر رضا نداد و او و طهماسبقلی خان یکی از قاجاریه را که با فتحعلی خان کینه داشت محرمانه به قتل رئیس ایل قاجاریه واداشتند و فتحعلی خان به این ترتیب در 14 صفر 1139 به قتل رسید و طهماسبقلی خان به جای او سردار کل سپاهیان شاه طمهاسب گردید.
محاصره مشهد دو ماه و نیم طول کشید و ملک محمود که اسلحه و توپخانه ای مکمل داشت به خوبی مقاومت می کرد. عاقبت از سرداران او یک تن در 16 ربیع الثانی 1139 خیانت ورزید و یکی از دروازه های شهر را بر روی اردوی شاه طهماسب گشود و جنگ در مشهد بین طرفین در گرفت. چون کار بر ملک محمود سخت شد تاج و تخت خود را تسلیم شاه طهماسب کرد و در یکی از زوایای آستانه به درویشی مقیم شد.
طهماسبقلی خان پس از فتح مشهد برای استمالت شیعیان به زرداندود کردن صفه و مناره آستانه رضوی و بنای مناره دیگر قرینه آن مشغول شد و پسر خود رضاقلی میرزا را در آنجا گذاشت و خود برای به زنی گرفتن دختر یکی از روسای اکراد که نامزد او بود به خوبشان عازم گردید اما شاه طهماسب این دختر را قبلاً به عقد خود خواند و در سر راه مقصود طهماسبقلی خان ایجاد مانع کرد.
این قضیه بین شاه و سردار سپاه او تولید نقار نمود و هر دو طرف برای مسابقت در تحصیل دست آن دختر به خبوشان شتافتند و قلعه آنجا را به علت امتناع اکراد از سپردن دختر خود به شاه و طهماسبقلی خان در محاصره گرفتند. چون تسخیر قلعه میسر نشد طهماسبقلی خان به مشهد برگشت و شاه طهماسب هم بر اثر به غارت رفتن مقداری از خزاین سلطنتیش در جاجرم از آنجا دست برداشت. طهماسبقلی خان اشیاء به غارت رفته را از غارتیان پس گرفت و پیش شاه فرستاد و دوباره در خدمت او مقرب گردید سپس در سر فرصت اکراد عاصی خبوشان را مغلوب ساخت و بالاخره به مقصود خود که ازدواج با دختر یکی از سران ایشان بود نایل آمد و چون در این اثنا به نوشته هایی دست یافت که ملک محمود برا شوراندن اکراد به ایشان نوشته بود از شاه حکم قتل ملک محمود را گرفت و او را در مشهد کشت.
بعد از آنکه طهماسبقلی خان دو رقیب مقتدر یعنی فتحعلی خان و ملک محمود سیستانی را برانداخت به خیال سرکوبی افاغنه ابدالی که از سال 1129 بر هرات مسلط شده بودند افتاد بخصوص که دامنه تعرض این جماعت حتی تا حدود قائنات و مشهد نیز بسط یافته بود. طهماسبقلی خان ابتدا در 1139 قائنات را از وجود ایشان مصفی ساخت سپس در 1141 در کافر قلعه از محال جام با اللهیار خان حکمران ابدالی هرات جنگ نمود. اللهیار خان گریخت و پس از یکی دو شکست که از طهماسبقلی خان یافت از او امان خواست. خان افشار اور ا بخشود و به حکومت هراتش باقی گذاشت.

تحولات دوره افشاریه

دولت افشاريه و ساختار سیاسی و تحولات ناشی از آن را مي توان برطبق الگوی انگلس، به شكل زير مورد بررسي قرار داد:

1-جنگ (غارت در داخل و خارج):

حكومت نادرشاه ، ماهيت نظامي- استبدادي دارد و آن استبدادي است كه با جنگ و خونريزي و شمشير حاصل شده و تا پايان همين خصيصه را حفظ مي كند. نادرشاه افشار از سالها پيش از تاج گذاري تا هنگام مرگش در حال لشگر كشي به اين سو و آن سو و تسخير اين ملك و آن سرزمين بود.جنگ هايي كه او به راه انداخت نه تنها در داخل بلكه عمدتا با همسايگان بوده است.او پس از مطيع كردن امرا و حكام محلي و بيرون راندن عثماني از سرزمين هاي اشغال شده ايران و آسودگي خاطر از آرامش و ثبات نسبي در داخل ، متوجه همسايگان شد و با تصرف هندوستان و افغانستان و ماوراء النهر و خوارزم و قفقاز و داغستان ، امپراطوري عظيمي را به وجود آورد.بديهي است كه هركدام از اين جنگ ها براي مردم چه در داخل و چه در خارج كابوسي وحشتناك بوده و برايشان هزينه هاي جاني و مالي بسيار به همراه داشته است. جنگهاي نادر مستلزم داشتن مردان جنگي و آذوقه و هزينه قشون بود كه همه اين ها را مردم و توده هاي كشاورز بايد تامين مي كردند.مردان روستايي بايد از زمين كه به آن وابستگي ديرينه داشتند جدا شده و به اردوي نادر بپيوندند.آذوقه قشون را بايد مردم تهيه مي كردند و با پرداخت ماليات و خراج هزينه لشگركشي هاي نادرشاه را مي پرداختند.نادر پس از پيروزي در هرجنگ و اشغال هر منطقه ،دست به غارت شهرها زده و هست و نيست مردم به تاراج مي رفت.در هندوستان علاوه بر غارت خزانه سلطنتي كه طي قراردادي به او واگذار شد! مردم را وادار به پرداخت ماليات نمود چنانكه همين امر يكي از دلايل شورش مردم دهلي عليه سپاه ايران بود و با قتل عام وحشتناك مردم شهر پايان گرفت.شمار كشته هاي نظامي و غير نظامي در جنگ هايي كه نادر مسببشان بود حيرت آور و تاسف انگيز است و بدون ترديد هرجنگ او يك فاجعه انساني به بار آورده است.

پس از مرگ نادر ،جنگهاي داخلي بر سر قدرت ميان جانشينان او درگرفت و در عرض مدت كوتاهي سه نفر پس از او به حكومت رسيدند و گوشه و كنار مملكت بار ديگر دچار آشوب و جنگ و درگيري شد به طوريكه ناآرامي ها و درگيري ها تا دوره به قدرت رسيدن كريمخان زند ،ادامه يافت.شاهرخ آخرين جانشين نادر با توافق كريمخان زند و احمد شاه دراني تا هنگام به قدرت رسيدن آقامحمدخان قاجار در محدوده خراسان حكومت كرد.

2-امور مالي (غارت در داخل):

شايد به جرات بتوان گفت مهم ترين رابطه دولت با مردم در دوره افشاريه گرفتن ماليات بوده است. نگاهي به تاريخ افشاريه نشان مي دهد نادر با حذف بسياري از مناصب و مقامات دولتي دوران صفويه كه در كتاب تذكرة الملوك به تفصيل به آن پرداخته شده نقش دولت را به كارگزاران خراج ستان تقليل داد. او بسياري از مناصب  دوران صفويه را حذف و اختيارات آنها را سلب نمود .اما مناصب مالياتي به قوت خود باقي بوده و مستوفي الممالك يكي از حساس ترين و مهم ترين ها پست ها در دوره افشاريه است.

حرص و طمع نادر براي جمع آوري ثروت بيمارگونه و عجيب است.او كه با تاراج هندوستان ثروتي افسانه اي در كلات گرد آورده بود كه معادل 700 ميليون روبل برآورد شده است ، وخزانه اش انباشته از سرمايه اي عظيم بود، براي جمع آوري هرچه بيشتر دارايي از راههاي گوناگون ، به هر راه ممكن و غير ممكن متوسل مي شد و عمده ترين راه گردآوري ثروت،ستاندن ماليات هاي مختلف و تحت عناوين جوراجور بود.براي ستاندن اين ماليات توسل به خشونت راهي عادي و معمول بود.و چنان ترسي در دل مردم كاشته بود كه بعضي مجبور به ترك ديار و فرار به نواحي ديگر مي شدند.در کتاب دولت نادرشاه افشار آمده است:

«براي گرفتن ماليات ها كشاورزان را تحت فشار قرار مي دادند ،آنها را به غل و زنجير مي بستند اگر كسي قدرت پرداخت ماليات نداشت به فرمان شاه تمام كاچال او را مي فروختند و پولش را ضبط مي كردند و اگر كفايت نمي كرد دختران و زنان ام را به بهاي هر دختر 15 روبل ( در سال 1747 هر روبل معادل 5/1 تومان بوده ) و هر زن 10 روبل به جاي پول مي گرفتند و براي نظاميان مي بردند.رعايا براي پرداخت ماليات هاي پولي ناچار بودند  آن مقدار كمي از محصول را كه پس از پرداخت ماليات ها و تحويل هاي خارج از نوبت به قشون برايشان باقي مانده بود بفروشند . بدين ترتيب آنها مجبور بودند كه نه تنها «محصول اضافي» بلكه مقدار قابل ملاحظه اي از «محصول لازم براي حيات» خود را هم به ستمگران بدهند.» 9

تعدد ماليات هايي كه از مردم ستانده مي شده نشان از عزم حكومت براي غارت مردم دارد.در زير به نقل از كتاب دولت نادرشاه افشار تنها به ذكر نام اين ماليات ها اكتفا مي شود.

«قسمت اعظم ماليات ها و و ظايفي كه در دهه هاي چهارم و پنجم سده هيژدهم م در دولت نادرشاه معمول بود تشكيل مي شد از ماليات برزمين و درآمد( مالوجهات، عشر، چوپان بگي، نتيجه و وجوه ضرابخانه) و ماليات سرانه (سرشماري ، يا ساق كشو جزيه) ، ماليات براي نگهداشتن قشون (علوفه ،سورسات و اسب چاپار) و وظيفه خدمات جنگي (چريك) ،ماليات بنفع شاه و كارمندان دولت (رسومات ، تحويلات، پيشكش و خراج مترددين) ،وظيفه مشقت بار به نفع فئودال ها{زمين داران} (بيگار) ، ماليات راه ها(راهداري) و غيره.»10

قسمت عمده اين ماليات ها به مصرف هزينه هاي قشون پرتعداد نادر و جنگ هاي متعدد و مقاصد نظامي  او مي رسيد و مردم مجبور بودند بهاي تمام جنگ هاي نادر را با پرداخت حاصل دسترنجشان و تحمل فقر و گرسنگي بپردازند.

3-امور عامه – تدارك براي بازتوليد:

در دوران افشاريه كه عمده آن مربوط به دوره حكومت شخص نادرشاه افشار مي شود اقدامات چندي در اين حوزه صورت گرفت كه در اينجا به آنها پرداخته مي شود:

الف- سياست ارضي دوران افشاريه

ب- كشاورزي و نقش حكومت مركزي در دوران افشاريه

ج-كوچاندن اجباري مردم

الف- سياست ارضي در دوران افشاريه

سياست ارضي نادرشاه باعث شد دولت به بزرگترين زمين دار تبديل شود. او  با لغو تيول داري و ضبط اراضي وقفي و تبديل آنها به خالصجات دولتي ، مالك و صاحب اصلي زمين  در مملكت شد. نادرشاه افشار، هم مالك رسمي بسياري از اراضي شد و هم صاحب اختيار اموال رعيت در ممالك محروسه ايران!


1-ضبط اراضي وقفي و تبديل آنها به اراضي خالصه:

مهمترين اقدام نادر در عرصه سياست ارضي ، تبديل اراضي موقوفه به خالصه است. نادرشاه در فرماني به سال 1151 همه زمينهاي وقفي را خالصه يا دولتي اعلام كرد و عوايد آنها را به خزانه دولتي سرازير نمود.

پطروشفسكي درباره ارضي وقفي مي نويسد:« اراضي وقفي يا موقوفه اراضي بوده كه خليفه يا بزرگان يا ثروتمندان به نفع مؤسسات ديني و خيريه وقف مي كردند.بخشي از درآمد اين اراضي صرف نگهداري پيشنمازان و مدرسان و ديگر اعضاي طبقه فقيهان مي گشته .اين خود منبع اصلي نگهداري مادي فقيهان بوده . واقف مي توانست در وقفنامه شرايط و قيودي درباره عوايد اموال وقفي (اراضي مزروع، باغها ، تاكستانها، و همچنين نهرها و كاريزها و گله ها و در شهرها: كاروانسراها و دكه ها و بازارها) ذكر كند وتعيين متولي وقف را به خود يا اخلاف خويش اختصاص دهد.متوليان سهم معيني از درآمد ( علي الرسم ده درصد) وقف را دريافت مي داشتند.علي القاعده از املاك و اموال موقوفه ماليات دولتي اخذ نمي شده.اراضي و اموال وقفي قابل فروش و يا انتقال به غير و قابل مصادره نيز نبوده. بدين سبب در بسياري از موارد وقف اراضي از لحاظ فلان و يا بهمان صاحب ملك نه تنها خداپسندانه بلكه پرمنفعت نيز بوده است.زيرا واقف مي توانست در وقف نامه يا وصيت نامه قيد كند كه شغل متولي موقوفه را خود او و اخلاف وي بايد ايفا كنند و بالنتيجه درآمد موقوفه در اختيار ايشان باقي بماند و در عين حال ماليات خزانه را نيز نپردازند و از مصادره ملك نيز مصون و ايمن باشند.»11

آن لمبتون در كتاب « تاريخ ايران بعد از اسلام » مي نويسد :«نادرشاه در سال 1738/1151فراميني مبني بر از سرگيري اوقاف فارس بوسيله ديوان خالصه صادر نمود.به دنبال اين فرمان تعداد معتنابهي از اوقاف ضبط شده و وارد در املاك خالصه گشت كه بعدها به نام رقبات نادري معروف گرديد.طبق فرمان عادلشاه اين فرمان لغو گرديد .بعضي از اراضي مصادره شده به صاحبان قبلي برگردانده شد ولي سرجان ملكم در اوايل قرن نوزدهم مي نويسد كه اين اراضي به طور كامل عودت داده نشد. »12

نادر شاه با اين دو اقدام به دو هدف مهم دست يافت: نخست تضعيف موقعيت روحانيت شيعه كه عمدتا هوادار سلسله صفويه بودند و نفوذ و اقتدار نسبي شان را از آن دوران به دست آورده بودند. و ديگر دستيابي به ثروت عظيمي بود كه بيش از يك ميليون تومان برآورد شده  است و مي توانست سرمايه چشمگيري براي مصارف نظامي و كشورگشايي او باشد.

او پس از ابطال وقف نامه ها به روحانيون آن زمان پيام مي دهد: «من اين وجوه را براي ارتش فقير خود محتاجم و هرآينه توده را به مجتهد و ملا نياز باشد ، خود اسباب معاش آن را تدبير كند ...»13

2_افول تيول داري در دوران افشاريه:

تيول داري يكي از شيوه هاي زمين داري است كه از دوران سلجوقيان در ايران معمول گشت .در اين شيوه ملك داري شاه يا سلطان قسمتي از املاك را به ازاي انجام خدمتي بزرگ به برخي اشخاص( اعم از كشوري و لشكري) واگذار مي كرد كه البته اين واگذاري به صورت كامل و دايمي نبوده و شاه هر زمان كه اراده مي كرد مي توانست ملك را بازپس بگيرد . اين شيوه ملك داري با فئوداليسم در اروپا مقايسه شده است  در حاليكه تيولدار ايراني فاقد امنيت و مصونيت فئودال اروپايي بوده و از خودمختاري و قدرت سياسي وي برخوردار نبوده است. هيچ قانوني شاه ايراني را مقيد به حفظ حريم تيول دار نمي كرده و هيچ قراردادي ميان آنها نبوده است. در واقع شاه هروقت مي خواسته به يكي از مقربان درگاه بذل و بخششي مي كرده و هرگاه طرف مغضوب مي گشته آن مرحمت شاهانه از او پس گرفته مي شده!

در دوران افشاريه كه اوج استبداد در تاريخ ايران است شاه به دليل ماهيت استبدادي خود تحمل وجود افراد صاحب نفوذ را نداشته و از آنجا كه در آن دوران زمين از عوامل ايجاد نفوذ و تشخص براي افراد بوده ، يكي از اقدامات نادر،كوتاه كردن دست بسياري از زمين داران از زمين و اراضي تحت مالكيتشان بوده است. چنانكه رضا شعباني در كتاب مختصر تاريخ ايران در دوره هاي افشاريه و زنديه مي نويسد: « در زمان افشاريه نمونه تيول بخشي زياد نيست و به عكس نشانه هاي ديگري كه دال بر اختصاص املاك به شخص سلطان و دستگاه حكومتي باشد بسيار بيشتر به نظر مي رسد.»14

نويسندگان كتاب «دولت نادرشاه افشار» نیز در اين باره مي نويسند:«معاصران نادر موارد بسياري را يادآور مي شوندكه املاك برخي از نمايندگان طيقه حاكم به نفع شاه مصادره شده.مثلا تمامي دارايي شخصي به نام صمدبك تبريزي كه يك فئودال{زمين دار} بزرگ در جنوب آذربايجان بود و ثروت هنگفتي داشت مصادره گرديد.» و از قول كالوشكين مامور ثابت روسي در ايران نقل مي كنند :« شاه آنها را (وزيران و روساي ايالات ) پي درپي عوض مي كند و اموالشان را به نفع خود ضبط مي نمايد.مي توانم بگويم يكي از فرماندهان او را هم نديده ايم كه بعد از عوض شدن درامان باشد و لختش نكنند»15

ب- كشاورزي و نقش حكومت مركزي در دوران افشاريه

نظام اقتصادي و شيوه معيشت در دوره افشاريه مثل دوره هاي پيش و پس از آن كشاورزي بوده است.و همان طور كه قبلا نيز اشاره شد، كشاورزي در ايران به دليل قرار گرفتن در منطقه خشك و كم آب و كم بودن ميزان نزولات جوي ،همواره با سختي و مشقت همراه بوده و آب هميشه عنصر حياتي اقتصاد ايران و دغدغه اصلي كشاورزان بوده است. وابستگي حيات كشاورزي به سيستم آبياري مصنوعي كه شامل حفر قنات و ايجاد سد بر روي رودخانه ها بود ،مردم و كشاورزي را به قدرت مركزي وابسته مي كرد و حكومت نقش تعيين كننده اي را در اين خصوص ايفا مي نمود.

در سالهاي پس از فروپاشي حكومت صفويه تا روي كار آمدن نادرشاه ، در اثر جنگهاي دايمي و هجوم و غارت و تاخت و تاز در سراسر مملكت بسياري از زمين باير و كشاورزي رو به نابودي و انحطاط رفت.و همان طور كه نويسندگان كتاب دولت نادرشاه افشار مي نويسند:

«سال هاي 30 و 40 قرن هيژدهم م دورة جنگ هاي پي در پي ،عصيان ها و در نتيجه سركوبي هاي نظامي است. اين دوره با كشتار مردم شهر و روستا ،ويراني ناگفتني شهرها و ساختمان هاي آبياري و نابودي كامل برخي نواحي همراه بود.»

علاوه براين روستاييان يا به اجبار حكومت و سردار فاتح و غالب و يا براي گريز از فقر و گرسنگي و به اميد دريافت مواجب ، كشاورزي را رها و به قشون مي پيوستند و تبديل به مردان جنگي مي شدند.

در مورد اقدامات نادرشاهي درزمينه كشاورزي اطلاعات چنداني در دست نيست.وهمان طور که رضا شعبانی می نویسد:«به دليل نبودن وقايع نگار و شرح احوال نويس در شهرهاي مهم و معروف ديگر آن عهد نه تنها امور حياتي زراعي بلكه بسياري از مسايل اساسي آنها مكتوم مانده است. »

تاريخ به جا مانده از اين دوران نشان مي دهد ، كه نادر پس از به دست گرفتن قدرت ، مداخله مستقيم در امر كشاورزي را آغاز كرده است .اگر چه هدف او نه انجام كارهاي عام المنفعه بلكه رسيدن به سود و عوايد به دست آمده از امور كشاورزي و جمع آوري ثروت و انباشتن هر چه بيشتر خزانه شاهي  بود اما در نجات كشاورزي از وضعيتي كه بدان دچار شده بود تا حدودي موثر واقع شد.رضا شعباني در اين باره مي نويسد: «در مورد اقدامات حكومتي از جهت تهيه آب و تلاش براي هدر نرفتن آب هاي كشور و با وجود قلت منابع اطلاعاتي شواهدي در دست است كه نماينده برخي اقدامات ولو ناموثر مي تواند باشد.»16

به گفته محمد كاظم ،نادرشاه كه پس از به تخت نشستن به بررسي وضع اقتصادي شهرها و روستاهاي ايران پرداخته بود، فرمان داد زمين ها را آبادان و زراعت كنند، سيستم ويران شدة آبياري را به نظم آورند.

«در خراسان دستور مي دهد براي آبادي كاريزها و رودآب ها اهتمام شود و قراء و مزارع ويران شده و باير مانده از ستم مهاجمات مكرر زيركشت رود و هرآينه صاحبان آن بالقوه و استطاعت دايرنمودن نداشته باشند ،جهت كار ديوان به قيمت اعلي ،از صاحبان املاك خريده و اخراجات آن را از مال ديوان داده و آبادان نمايند و ...»17

رضا شعباني درباره بستن سد رودخانه مرو مي نويسد:« پس از آنكه املاك مرو را خالصه دولتي قرار مي دهند به دنبال راهكاري براي بستن رودخانه مرو برمي آيند و بعد از چنديد بار شكست در اين راه بالاخره برادرش(ابراهيم خان) را با ده هزار نفر به سروقت بند مزبور مي فرستد...بعد سه هزار خانوار از ميان شهرها و مراكز جمعيتي ديگر خراسان برمي گزيند و به مرو گسيل مي كند تا به زراعت مشغول شوند. نظير چنين اقداماتي را در شوشتر و شيراز نيز مي توان ملاحظه كرد. »18

ج-كوچاندن اجباري مردم

يكي از مسايل مهم اجتماعي در دوره افشاريه كوچ اجباري مردم يك سرزمين به مناطق دور و بيگانه است. كوچاندن مردم با چند هدف صورت مي گرفت : با بيرون راندن مردم از سرزمينشان آن اراضي به نفع دولت ضبط مي شد .از سوي ديگر از نيروي كار مفت و ارزان مردمي كه به مناطق جديد كوچانده شده بودند به نفع حكومت استفاده مي شد. وهدف مهمتر و پنهان اين اقدام استيلاي كامل برمناطق تحت نفوذ و  مطيع نمودن مردم و سركوب عصيانهاي توده ها بود. دركتاب دولت نادرشاه افشار آمده است:« زمين داري دولتي به حساب برخي از قبايل تا حدود قابل توجهي توسعه يافت.يكي از طرق ضبط زمين هاي قبايل ،تبديل كوچ نشينان به رعيت بود.اين امر از طريق وابسته كردن كوچ نشينان به محل اسكان آنها صورت مي گرفت و آنها ملتزم مي شدند كه به عنوان وظيفه دولتي كار زمين انجام دهند.اين عمل از طريق مصادره كردن زمين هاي  قبايل به نفع خزانه نيز انجام مي گرفت . مردمي كه در اين زمين ها زندگي مي كردند در واقع اجاره دار اين زمين ها مي شدند. در كتاب تاريخ اجتماعي ايران در عصر افشاريه نمونه هايي از كوچ اجباري طوايف مختلف ذكر شده است:

«بعد از فتح نخجوان وكشتن سرشناسان شهر و فروختن زنان و كودكانشان و گرفتن همه ستوران خاص شخم زدن و تمام غلات مردم شهر را به كلات كه دورترين سرحدات خراسان است كوچاند.»19

«پس از تسخير قندهار،طوايف ابدالي ساكن نيشابور و ديگر نقاط خراسان را به طور دستجمعي وادار به كوچ به قندهار مي كند. ومردم مناطق متصرفي را وادار به كوچ به خراسان مي كند.»20

«نظاير اين سياست ها را نادر جهت كوچاندن طوايف مختلف افشار ،آذربايجان و بختياري وساكنان داغستان و لرهاي فيلي به خراسان كرارا انجام داده است.»21

بديهي است كه در اكثر موارد چنين كوچاندن هايي باعث ويراني برخي جاها، و خانه خرابي و نابودي ده ها هزار كشاورز ،شهرنشين و چادر نشين مي شد.  
 
 خلاصه و نتیجه گیری
بحث از تحول در جامعه اي كه در رديف جوامع شرقي بانظام اقتصادي و شيوه توليد آسيايي طبقه بندي مي شود دشوار است چون روند تحول در اين جوامع اصولا يا وجود ندارد و يا كند است و تغييرات حاصل شده را مي توان در ظهور سقوط حكومت ها كه تفاوت چنداني با هم ندارند خلاصه كرد و گرنه نظام اجتماعي حاكم و زندگي اجتماعات انساني به ندرت تحت تاثير تحولات سياسي قرار مي گيرد. همان طور كه قبلا هم  گفته شد به دليل ويژگي هاي خاص مشرق زمين است كه براي فلان روستايي كشاورز تفاوت چنداني ميان نادر و كريم و تقي و نقي وجود ندارد. حكومت براي او نيرويي برتر است و او وظيفه دارد محصول مازادش را به او تحويل دهد حال آنكه كدام دست محصول را از او بستاند برايش علي السويه است.

رضا شعباني نيز مي نويسد:«چه وسعت مملكت از يك طرف و و پراكندگي جغرافيايي  قشرهاي جمعيتي در نقاط مستعد زندگي با فاصله هاي طولاني از قطبهاي ساكن، از جهت ديگر،و نبودن تغييرات عمده اي در روال حياتي كه باعث جابه جايي شيوه هاي زيستي شود،كلا موجب شده بود كه توده ها بر روال اسلاف زندگي كنند و حتي رفت و آمد آن همه اقوام بيگانة مقدوني و عرب و ترك و مغول وتاتار و غيره نيز در نظامات طبيعي حيات جا افتاده و سر و سامان پذيرفتة آنها حل شود و بر آنچه موازنة طبيعي بين انسان و محيط زيست او خوانده مي شود ،تغييرات عميق وارد نياورد»22

در دوران افشاريه به دليل كوتاه بودنشان نمي توان انتظار داشت كه تحولات عميقي در ساختارهاي سياسي ،اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي رخ داده باشد و تغييراتي هم اگر رخ داده در اثر تصميم ناگهاني ويك شبه شاه بوده است .تحولات اجتماعي بيشتر سير قهقرايي و رو به عقب داشته اند و در جهت نابودي و ويراني بوده است. بدون شك زندگي در اين دوره چون كابوس وحشتناكي است كه توده هاي ستمديده و بي چاره را در تنگنا، اضطراب و استيصال نگاه داشته بود.جنگ هاي خانمانسوز و درگيري هاي مداوم ، فقر و فلاكت و گرسنگي را براي مردم به همراه داشت. همين جنگ ها باعث كاهش زراعت و جذب نيروي كار به خدمات نظامي شد. ابزار كشاورزي ساده و عقب مانده بود. ورشكستگي تجارت و بازرگاني از جمله پرورش كرم ابريشم و كاهش كالاهاي كشاورزي از ديگر تحولات عصر نادري بود. در اين دوره روستاها و شهرها ويران و خالي از سكنه شدند.نا امني در كشور سايه افكنده و غارت كاروان ها و راهزني در راهها به حداعلي رسيد.به علت فقر و گرسنگي بيماري هاي همه گير شايع بود به طوريكه در كاشان 17000نفر در اثر يك بيماري همه گير جان باختند.23 فشار بيش از حد به رعايا براي پرداخت ماليات كمرشكن ، باعث استيصال آنها شد به طوري كه مجبور بودند براي پرداخت ماليات زنان و كودكان خود را بفروشند.اقدامات عمراني نادر در ساخت شهرهاي جديد به هيچ وجه با رشد نيروهاي توليدي ارتباطي نداشت و صرفا از انگيزه هاي سياسي ونظامي او تبعيت مي كرد.

*****

اگر تحولات ایران چه در دوران افشاریه و چه پیش و پس از آن را مرور کنیم متوجه می شویم که این تحولات را نمی توان تنها در ذیل نظریه شیوه تولید آسیایی توضیح داد و لازم است به شرایط ویژۀ ایران در عهد افشاریه و تفاوتها و مسایل اختصاصی آن و فاکتورهای تأثیر گذار دیگر توجه داشت.

اگرچه به گواهی تاریخ و نیز جغرافیای ایران ، مسالۀ آب و سیستم آبیاری مصنوعی در ایران از اهمیت زیادی برخوردار بوده و منشاء استبداد شرقی از نوع ایرانی است و همچنین این موضوع اگر چه برای توضیح دوران اولیه تاریخ ایران می تواند به کار رود ولی به تنهایی برای توضیح تحولات دوره های جدیدتر مثل دوره افشاریه کافی نیست. چرا که موضوع حکومت مطلقه براساس مسألۀ آبیاری و کنترل بر آن به تدریج رنگ باخت و کنترل بر شبکه های آبرسانی و آبیاری مصنوعی به یکی از وظایف یا نقش های فرعی حکومت تبدیل شد . اما آنچه از آن باقی ماند و میراث ماندگار چنین شیوۀ تولیدی شد استبداد بود و قدرت مطلقه که در دستان یک تن تمرکز می یافت. استبدادی که میراث این نوع شیوه تولید است منجر به خشن ترین و ستمکارانه ترین شکل حکومت گشت.

در استبداد شرقی نوع ایرانی دیگر مهم نیست که چه کسی و چگونه به قدرت رسیده و اینکه شاه چگونه شاه شده است چندان اهمیتی نداشته .این مسأله آنقدر بی اهمیت است و می تواند تصادفی باشد که در ادبیات هم نشستن باز شاهی برشانه کسی او را به قدرت می رساند .در عالم واقع هم شاه یا با زور شمشیر به قدرت می رسیده یا آن را به ارث می برده ،آنچه در این میان مهم و قابل توجه است ،مساله قدرت بی حد و حصری است که در دستان مستبد است و تمام حیات اجتماعی که تحت کنترل او قرار می گیرد در این نوع استبداد است که همه ملک و ملت جزء دارایی شاه است و جمله «ملک و رعیت همه سلطان راست» مصداق می یابد!

به طور کلی ، استبداد بی حد و حصر حکومت افشاریه و مستبدانی چون نادرشاه ، دستگاه حکومتی مختصر و ساده آن ، که به راحتی قابل تقسیم به سه حوزه مورد نظر انگلس ، یعنی ،جنگ (غارت در داخل و خارج) ،امور مالي (غارت در داخل) ، امور عامه يا تدارك براي بازتوليد) است ؛و رابطه حکومت با مردم که براساس گرفتن مالیات و خراج است باعث می شود که بتوان تحولات این دوره را بر نظریه شیوه تولید آسیایی و استبداد شرقی ناشی از آن منطبق کرد.

سخن غرورآفرین نادرشاه در فتح هند خطاب به متجاوزین به ایران

نادر شاه افشار :


فتح هند افتخاری نبود برای من ، دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند ، اگر به دنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم ؛ که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر شاه افشار

نادر شاه افشار در سال ۱۶۸۸ در ایل افشار در کبهان ایران به دنیا آمد. اسم اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید. فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ به پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاهقلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست مالک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان بر پا نماید. شاه طهماسب نادر قلی را والی خود درخراسان اعلام کرد و بعد از آن نادر اسم خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می رسد. در زمانی که صفویان با هجوم افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود: عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و افغانها در داخل و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را به‌سامان نمود. او با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در نزدیکی دامغان و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و بعد در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه صفوی به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.

در سال ۱۷۳۱ به دنبال یک قرارداد بین شاه طهماسب و دولت عثمانی که قسمتی از آذربایجان را به آن دولت وا گزار می‌‌کرد نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با کمک آنها طهماسب را از سلطنت برکنار گردانیده پسر هشت ماهه او عباس را به جانشینی انتخاب کرد و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت.

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. بعد، از کار خود پشیمان شده بعضی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. سرانجام شورشها آغاز شد و نادر به سرکوب شورشیان پرداخت اما زمانی که برای رفع یکی از این شورش‌ها رفته بود شبانه در چادر خود به قتل رسید.

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند. بناهایی که به دستور نادر در مشهد بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.

در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. مردم ایران با وجود ظلم و ستم پادشاهان آخر صفوی به این سلسله امید داشتند. وی همچنین سعی داشت با کمک یک انگلیسی به نام دالتون نیروی دریایی ایجاد کند که ناموفق ماند. نادر مردی خستگی ناپذیر - دلاور - میهن دوست - مبارز - ضد استعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگ ساخته شد .