عهدنامه گلستان

عهدنامه گلستان «عهدنامه صلحی بود كه با وساطت انگلستان در قریه گلستان واقع در 12 اكتبر 1813 (29 شوال1228 ) در منطقه قراباغ بین ایران و روسیه به امضا رسید.»[1]
  دولت روسیه تزاری برای اینكه به دریای آزاد، آبهای گرم خلیج فارس و هندوستان دست یابد، مهم‌ترین راه را گذر از كشور ایران می‌دانست. بنابراین از طریق تصرف بخش قفقاز و تركستان غربی که جزء سر حدات ایران بود، آن را تحت فشار قرار داد. همانطوری كه در وصیت نامه پطركبیر آمده است «... كشور گرجستان و سرزمین قفقاز رگ حساس ایران است. همین كه نوك استیلای روسیه به آن رگ برسد، فوراً خون ضعف از دل ایران جاری می‌شود و هیچ پزشك حاذقی نمی تواند آن را بهبود بخشد...».[2] اتخاذ چنین سیاستی از سوی روسیه، مقدمه تعدی روسیه به سرحدات ایران و جنگ هایی شد که سر انجام به تصرف برخی ایالت های و ایران انعقاد عهد نامه گلستان منتهی گشت.
 
زمینه‌های شكل گیری عهدنامه گلستان
  کشور روس در تلاش بود از شمال ایران (دریای خزر) تونل بزند و به آبهای گرم خلیج‌فارس و هندوستان دست یابد، لذا در صدد برآمد که برای رسیدن به این اهداف ایران را تضعیف کند. بنابراین همزمان با فعالیت‌های ژنرال گاردان مستشار نظامی انگلیسی برای تقویت قوای نظامی ایران، مخاصمات ایران با روسیه تزاری به چند دلیل شروع شد که دو تا از مهم‌ترین آنها به این شرح  است:
1. ژنرال سیسیانف روسی بدون اعلام جنگ به طرف ایروان حرکت کرد.[3]
2. با حمله سیسیانف به تفلیس و فوت گرگین‌خان، پسر او تهمورث به دربار ایران پناهنده شد و همین بهانه‌ای برای شاه ایران شد تا فرمان حمله به گرجستان را صادر کند و بطور خلاصه بهانه دوره اول جنگ‌های ایران و روس، انقلابات داخلی گرجستان و علت اصلی جنگ، تصرف ناحیه گرجستان توسط هر دو طرف بود.[4] ولی با قتل سیسیانف توسط حاکم باکو (حسینقلی‌خان) گوداویچ در روسیه فرماندهی سپاه را بر عهده می‌گیرد و در سال (1803 / 1218) به ایروان حمله می‌کند و گنجه موطن نظامی گنجوی شاعر معروف ایران را تصرف می‌کند ولی عباس میرزا - ولیعهد ایران - از رود ارس عبور می‌کند و قوای روس را شکست داده و به عقب می‌راند.
  در سال 1805 نیروی دریایی روس به بندر انزلی حمله می‌کند که نیروهای ایرانی تلفات سنگینی بر آنها وارد می‌کنند و در اواسط 1807 گوداویچ نماینده‌ای جهت امضا قرارداد متارکه جنگ به ایران می‌فرستد ولی فتحعلی شاه با امید به همکاری ناپلئون فرانسوی، شرط مذاکرات را تخلیه تمامی نواحی تحت اشغال دانست و در نهایت نماینده روس دست خالی برگشت.
  بعد از مدتی در سال 1812 به علت پیمان اتحاد انگلیس و روس مستشاران نظامی انگلیس که در ایران حضور داشتند به جز چند سرجوخه، پست‌های خود را ترک می‌کنند و در همین سال روسیه دست به حمله عمومی می‌زند و در اصلاندوز شکست جبران ناپذیری به ارتش ایران و عباس میرزا وارد می‌کند.[5] با فتح اصلاندوز و ایروان، آذربایجان هم تهدید شد و به علت عدم تجهیزات کافی در ارتش ایران تبریز به تصرف درآمد. و شاه به خاطر فشار سرگور اوزلی (سفیر انگلیس) و از ترس اینکه انگلیس حمایت مالی خود به ایران را قطع کند و نیز به  جهت اینکه در منطقه ترکمان خراسان سر به شورش برداشته بودند و اوضاع نامساعد بود و ترس از پیشروی روس هم در دل شاه و هم در انگلیس وجود داشت، بنابراین زمینه فراهم شد که فتحعلی شاه تقاضای میانجیگری و صلح را بپذیرد.
 
نتیجه
نتیجه عهدنامه گلستان در چند بند خلاصه می‌گردد:
1-  اتحاد انگلیس و روس و خارج شدن مستشاران نظامی انگلیس از ایران زمینه تضعیف بیشتر ایران را فراهم کرد؛
2-    عدم حمایت مالی شاه از ولیعهد، شکست عباس میرزا و ایران را در پی داشت؛
3-  تحمیل عهدنامه ننگین گلستان توسط روس‌ها بر ایران [12 اکتبر 1813م] با وساطت سفیر انگلیس سر گور اوزلی و به وسیله میرزا ابوالحسن خان شیرازی نماینده ایران و نیکولا نماینده روسیه تزاری به امضا رسید و برای اولین بار حافظه تاریخی ایران تغییر کرد و «پادشاه ایران برای ابراز دوستی نسبت به امپراطور روسیه، تمامی ولایات قراباغ، گنجه، خانات موشکی، شیروان، قبه، دربند، باکو و هرجا از ولایات طالش را که بالفعل در تصرف روسیه استت و تمامی داغستان و گرجستان را تا دریای خزر مخصوص و متعلق به دولت امپراتوری روسیه می‌داند

عهدنامه ترکمانچای و فاجعه ملی در تاریخ ایران

امروز ۱۸۰ سال از تحمیل عهدنامه شوم و ننگنین « ترکمانچای» توسط روسیه بر دولت وقت ایران می گذرد... دهها سال قبل از انعقاد عهدنامه های فاجعه باری مانند «گلستان» ( ۱۱۹۲ شمسی/۱۸۱۳ میلادی) و «ترکمانچای» دولت توسعه طلب روسیه برای اشغال سرزمین های قفقازی ایران تلاش می کرد. هربار که اقتدار دولت مرکزی در ایران تضعیف می شد، تحرکات دولت های توسعه طلب روسیه و ترکهای عثمانی برای اشغال سرزمین های قفقازی ایران بیشتر می شد. چنانکه روسها و ترکها بارها با سوء استفاده از آشفتگی ها درونی و ضعف دولت مرکزی در ایران به قفقاز یورش بردند و ایران شمالی را اشغال کردند. اما پادشاهان مقتدری مانند شاه عباس کبیر، نادرشاه افشار و آقامحمدخان قاجار شخصاً فرماندهی سپاه ایران را برعهده گرفته و قفقاز را از وجود روسها و ترکهای اشغالگر پاک ساخته و شکست سنگینی بر آنها وارد کردند. آقامحمدخان قاجار (مؤسس سلسلة قاجاریه) برخلاف دیگر شاهان قاجار، اهل جنگ و ستیز بود و مانند یک سرباز ساده زندگی می کرد. وی در رأس سپاه ایران برای پاکسازی قفقاز و ایران شمالی از ارتش متجاوز روسیه و سرکوب وابستگان روسیه (حاکم شهر شیشه) به آن مناطق رفت و به طرزی مشکوک ترور شد. پس از ترور وی بود که بار دیگر تحرکات روسیه برای تحقق اهداف توسعه طلبانه آغاز شد. بعد از دو دوره جنگ روسیه با ایران که از ۱۸۰۳ تا ۱۸۲۸ میلادی (۱۱۸۲ تا ۱۲۰۷ شمسی) یعنی ۲۵ سال به طول انجامید، روسیه توانست با همدستی انگلستان و فرانسه و کمکهای مقامات وابسته در دربار ایران و در سایة ضعف دولت فتحعلی شاه، دو عهدنامة ننگین گلستان و ترکمانچای را بر ایران تحمیل کرده و ۱۷ شهر قفقازی ایران را تحت اشغال و اسارت خود گیرد.

با انعقاد عهدنامه های گلستان و ترکمانچای فاجعة ملی در تاریخ ایران رقم خورد، فاجعه ای که طی دو قرن گذشته، پیامدهای خسارتباری برای ملت ایران و ساکنان ۱۷ ولایت قفقازی ایران داشته است. ابعاد پیامدهای عهدنامه های یاد شده، سرنوشت مردم قفقاز جنوبی را تغییر داد و موقعیت استراتژیک ایران را تضعیف کرد.

● برخی نتایج عهدنامه های گلستان و ترکمانچای:

۱) مرزهای شمالی ایران از دریای سیاه و گرجستان به رودخانه ارس تغییر یافت.

۲) اشغال ۱۷ ولایت قفقازی ایران توسط روسیه، در کاهش اقتدار جهان اسلام مؤثر افتاد و میلیونها مسلمان ساکن در آن مناطق، تحت حاکمیت روسیه مسیحی قرار گرفتند.

۳) فرهنگ اسلامی و ایرانی در قفقاز دچار ضایعات و خسارتهای تاریخی شد، الفبای اسلامی (عربی و فارسی) ممنوع، حوزه ها و مدارس علمی و دینی تعطیل شد و هزاران روشنفکر دینی، شاعر، نویسنده و بخصوص علمای قفقاز در معرض قتل و تبعید و زندان قرار گرفتند. مساجد تخریب و تعطیل گردید.

۴) میلیونها قفقازی و بخصوص مسلمانان در دوره حاکمیت کمونیستی به مدت هفتاد سال پشت پرده آهنین قرار گرفتند و روابط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آنها با ایران (وطن اصلی شان) و جهان اسلام قطع شد.

۵) قفقاز جنوبی که قبل از اشغال آن توسط روسیه و در دوره حاکمیت ایران بر آن منطقه ای یکپارچه با اقوام و ادیان و مذاهب مختلف بود، و شهرهایی مانند گنجه، تفلیس، ایروان، نخجوان از مراکز مهم مدنیت اسلامی ایرانی و پایگاه معارف شیعی و شعر و ادب فارسی بودند، بعد از تحمیل عهدنامه های گلستان و ترکمانچای، یکپارچگی قفقاز جنوبی از بین رفت، جابجایی جمعیتی در آن صورت گرفت و علاوه بر پیدایش سه کشور کوچک و وابسته در آن، مناطقی مانند قره باغ، آبخازیا و آجاریا نیز ادعای استقلال دارند. از بین رفتن یکپارچگی قفقاز به بهای جان و آوارگی میلیونها تن از اهالی تمام شده است.

۶) اشغال ۱۷ ولایت قفقازی ایران توسط روسیه، پدید آمدن دولتهای کوچک و نوپا در منطقه بعد از فروپاشی شوروی نیز به ضرر جهان اسلام و به سود قدرتهای استعماری و صهیونیسم جهانی است.

علاوه بر دولتهای تفلیس و ایروان که مسیحی و ارمنی هستند، حتی دولت باکو نیز که بر منطقه ای مسلمان نشین با اکثریت مطلق شیعه حاکم است، در مسیر ترسیم شده از سوی غرب حرکت می کند و با رژیم صهیونیستی ارتباطی تنگاتنگ و فراگیر دارد، به نحوی که امروز باکو به یکی از مهم ترین پایگاههای صهیونیسم جهانی تبدیل شده است.

موارد فوق، تنها گوشه ای از تبعات مصیبت بار عهدنامه های گلستان و ترکمانچای است. دولت های کوچک و نوپایی که بعد از فروپاشی شوروی در قفقاز جنوبی تشکیل شده اند، برای استحاله شدن در غرب و نابودی فرهنگ اسلامی، تلاش می کنند تاریخ واقعی منطقه را تحریف کرده و تاریخی تحریف شده برای آن جعل کنند. این میراثی است که از روسها بر جای مانده است. کمونیست ها که در تحریف تاریخ حد و مرزی نمی شناختند، در نوشته ها و کتابهای به اصطلاح تاریخی خود مدعی می شدند که مردم ایالت های قفقازی ایران داوطلبانه به روسیه ملحق شده اند!؟

کمونیست های روس و رفقای آنها در حزب کمونیست باکو که به شدّت از تمایلات و احساسات ایرانگرایی و شیعی مردم مسلمان قفقاز نگران بودند، مبارزه فرهنگی گسترده ای را علیه اسلام و فرهنگ ایرانی آغاز کردند و برای فریب نسلهای جدید در ایران شمالی و قطع ارتباط مردم با گذشته و میراث فرهنگی و تاریخی ایرانی و اسلامی، مدعی شدند که گویا با انعقاد عهدنامه های گلستان و ترکمانچای، سرزمین اران (ایران شمالی با جمهوری آذربایجان بعدی!) به دو قسمت تقسیم شده و قسمتی از آن هنوز در ایران مانده است و بایستی آن ( آذربایجان ایران) را به شوروی ملحق کرد تا یک « جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی» تشکیل شود. در راستای این هدف نیز در دورة جنگ دوم جهانی و اشغال آذربایجان ایران توسط ارتش شوروی، فرقه ای به نام « فرقه دمکرات آذربایجان» تشکیل شد که البته این طرح با شکست مواجه گردید، اما حاکمان مسکو و خدمتگزاران آنها در باکو تلاش خود را برای فریب افکار عمومی مسلمان قفقاز (ایران شمالی) ادامه دادند و جعلیات و تخیلات ذهنی خود را به نام تاریخ وارد کتابهای درسی و دانشگاهی و ... کردند.

تحریفات و جعلیات تاریخی در ایران کتابها به حدّی است که تاریخ پژوهان مستقل را به حیرت وا می دارد.

با فروپاشی شوروی و پیدا شدن دولت باکو که حدود ۱۷ سال از شناخته شدن آن در سازمان ملل می گذرد، این دولت در ردیف دولتهای متحد آمریکا و اسراییل قرار گرفت و مبارزه با اسلام و فرهنگ اسلامی ایرانی، گسترده تر از دوره شوروی تداوم یافت.

به بیان روشن، همچنانکه باکو در دوره شوروی به عنوان یک پایگاه ضدایرانی مورد استفاده حاکمان مسکو بود، بعد از فروپاشی شوروی، این پایگاه به تصرف حاکمان واشنگتن و صهیونیسم جهانی درآمد. امروز در کتابهای درسی دولت باکو، تحریفات و جعلیات و تخیلات تاریخی با جهت گیری ضداسلامی و ضدایرانی به نام «تاریخ آذربایجان!» به دانش آموزان و دانشجویان آموخته می شود. دامنه این تحریفات به حدی گسترده است که بسیاری از دانشجویان و دانش آموزان نمی دانند که نظامی گنجوی و خاقانی شروانی اشعار خود را به زبان فارسی سروده اند زیرا ترجمه هایی خام از اشعار این بزرگان به زبان آذری، به عنوان شعرهای نظامی و خاقانی وارد کتابهای درسی شده است! حتی بسیاری نمی دانند که تا قبل از انعقاد عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمانچای، ایالت های گنجه و باکو و نخجوان و... بخشی از خاک ایران بوده است زیرا تحریفات و جعلیات تاریخی جدید می گوید که دولت باکو و یا « دولت آذربایجان!» چند هزار سال سابقه دارد!

در این تحریفات و جعلیات شگفت انگیز، دولت صفوی و پادشاهانی چون شاه اسماعیل صفوی و شاه عباس کبیر هم «دولت آذربایجان و پادشاهان آذربایجان!» داشته می شوند و حتی اخیراً انستیتوی تاریخ آکادمی علوم باکو نقشه جغرافیایی منتشر کرده و سرزمین ایران در عهد صفوی و شهرهایی چون اصفهان و شیراز و ... را هم بخشی از « آذربایجان تاریخی!» معرفی کرده است!؟...

اینها همه حاکی از آن است که نه تنها دولت ۱۷ ساله باکو، بلکه برخی دولتهای دیگر مانند امریکا و اسراییل نیز به شدت از «آگاهی مردم ایران شمالی از گذشته تاریخی شان» نگران هستند و با پنهان کردن واقعیت های صدها ساله تاریخی در زیر انبوهی از دروغ های تبلیغاتی و نظریه پردازیهای شیطانی، می کوشند «هویتی جعلی، غیرایرانی و حتی غیراسلامی» برای مسلمانان قفقاز جنوبی بخصوص مردم ایران شمالی تعریف کنند.

در چنین وضعیتی، دستگاههای فرهنگی و رسانه ای ایران، بخصوص رسانه های دولتی سکوت کرده اند، درسالگرد انعقاد عهدنامه شوم ترکمانچای که جدایی بخش های مهمی از کشورمان با آن رقم خورد، در حالی که دستگاههای دولتی باکو فعالیت خود را در تکرار تحریفات تاریخی و تبلیغات علیه تمامیت ارضی ایران افزون تر کرده اند، دستگاههای فرهنگی و رسانه ای دولتی ما و بخصوص صدا و سیما، حتی در استانهایی مانند اردبیل و آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی از کنار این فاجعه تاریخی (عهدنامه ترکمانچای) با سکوت و بی تفاوتی می گذرند. در کنار سکوت و بی تفاوتی دستگاههای فرهنگی و رسانه ای دولتی و صدا و سیما، بیان این واقعیت ضروری است که ملت ایران و بخصوص آذربایجانی ها، هرگز این فاجعه تاریخی را فراموش نکرده اند و نویسندگان، تاریخ پژوهان، روزنامه نگاران و شاعران مستقل همواره به یاد سرزمین قفقازی ایران بوده و در این راستا کتابها و مقالات و شعرهای فراوانی منتشر کرده اند. گویی «حرکت آزادیبخش ایران شمالی» از درون همین فعالیت های مردمی سربرآورده است که روشنفکران آذری در ایران و قفقاز رهبری این حرکت فرهنگی را برعهده دارند. شاید تا مدتی قبل از فروپاشی شوروی، کمتر کسی تصور می کرد که روزی این دولت قدرتمند و اشغالگر فرو خواهد ریخت و سرزمین های قفقازی ایران از حاکمیت آن رها خواهد شد. اما این اتفاق مبارک رخ داد. روزی نیز خواهد رسید که آمریکا و اسراییل نیز مانند شوروی از هم خواهد پاشید و آن روز، فصل تازه ای در حیات قفقاز و ایران آغاز خواهد شد وسرزمین های اشغالی ایران در قفقاز، آزادی را بازخواهد یافت.